زمستان دلگیر

اغلب زمستان ها سرد و دلگیرند. زمستان های کودکی مان سردتر بودند. صبح های سردی که مچاله شده و زیر کاپشن های قرمز و صورتی مان به مدرسه می رفتیم و شالگردنها رو جلوی بینی مان می گرفتیم. من هنوزم آن پیرمرد سیگار فروش را بیاد دارم که هر روز در یک حلب ۱۷کیلویی روغن، تخته های جعبه های میوه را با نفت آتش می زد و من همیشه کمی کنارش می ایستادم تا دستانم کمتر یخ بزنند.
امسال زمستان خوزستان دیر آمد. یکی دو هفته ای هست که در حدی سرد شده که بخواهیم بخاری را روشن کنیم.    حتا در واتساپ پیامی دیدم: “زمستان کمتر ادای تابستون رو دربیار… کمی خودت باش”
زمستان شاید سرد نبود ولی عجیب دلگیر بود. پاییز هر چند به قول اخوان پادشاه فصل هاست اما من هنوزم و تا همیشه بهار را دوست دارم. بهار زیبا و سبز. بهار زیبای جنوب.

پانوشت:
یعنی متن رو یه طوری نوشتم که انگار در حالی میرفتم مدرسه که تا زانو توی برف بودم و از کوره راه ها عبور می کردم :دی

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

دورهمی دوستانه

image

شما رو نمیدونم اما سلیقه شخصی من اینطوریه که جمع های جوان، پویا که از نظری ظاهری، اعتقادی و فکری بهم نزدیکیم رو می پسندم. از نشست و برخواست در این جمع ها لذت می برم و روحم تازه می شود.
بحول و قوه الهی از این جمع ها هم که این روزها زیاد شده. اصن ما نمیدانیم تو کدومش شرکت کنیم. یکی از اونها “سه شنبه ها فیلم” است. می شود سه شنبه با هزینه ۵۰۰ تومن به دیدن فیلم های جدید الاکران رفت (جدید الاکران!!!! :مغرور) در سینمایی که انگار با همیشه فرق دارد. صدای گریه بچه ها می آید. حضور در سینما با دیدن صحنه های ناجور از تماشاچیان همراه نیس. آسوده و راحت و در عین حال، شیک و مجلسی و از همه  مهم تر: ارزان و بصرفه و در کنار دوستان گرام فیلم های روز می بینیم.

پانوشت:
ما فقط تا حالا یه بار رفتیم. خدا روزی تان کند. خوب چیزیست.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…