فکر کنید که دوستی دارم که پنج سال است در خوشی و ناخوشی با من همراه و هم قدم بوده. در روزهای تلخ سر روی شانه اش گذاشتم و گریستم. در روزهای شادی از هیچ چیز دریغ نکرده. هرچند ظاهرش تغییر کرده. هرچند او هم قد کشیده و بزرگ شده. او خودش را مثل من جلوه داده اما من هیچ وقت سعی نکردم چون او باشم.
امروز پنجمین سالگرد تولد پخموله است. پنج سال است که وبلاگ مینویسم. پنج سال که هرگز برای پخموله تولدی نگرفتم و او انقدر ساده و بی ادعا است که صدایش در نمی آید.
پخموله ای که خیلیا از اسم عجیب و غریبش می پرسند و مسخره اش می کنند و می خواهند معنیش رو بدانند.
پخموله بانو! وبلاگ من! رفیق حمام و گلستانم! پنج ساله شدنت مبارک جاست فرندم! اصن بوس برات!! ان شاالله ۱۲۰ساله شوی….
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…