فکر نمی کنم کسی وجود داشته باشه که از هدیه گرفتن بدش بیاد. توی تقویم رو که نگاه میکنی، مناسبت های زیادی وجود داره: از روز پرستار و بهورز گرفته تا روز پدر و مادر و کارگر و کارمند و معلم و … . یه زمانی همۀ ما دانش آموز بودیم. و روز دانش آموز برامون مهم بود. اما الان دانشجوییم و یه ۱۶ آذر. اگه قرار باشه رئیس دانشگاه بهتون هدیه بده، برای روز دانشجو از رئیس دانشگاه چی میخواین؟
کلاس ۴۰۳ – ساعت ۱۰ صبح
چندتا از همکلاسیهام سخت مشغول درس خوندن هستن. آخه امتحان میان ترم داریم. میرم پیششون و بهشون میگم که برای روز دانشجو از رییس دانشگاه چی میخواین؟ میخندن ویکی شون به اسم ن ک میگه: ازش میخوایم که بهمون تخفیف شهریه بده. دوستش هم میخنده و تایید میکنه.
بوفه – ساعت ۱۲
مث همیشه، بوفه شلوغ پلوغه. یه صف طولانی. یه پنجره کوچیک. افتخاری هم داره چهچهه میزنه و صداش فضا رو پرکرده. هیچ صندلی خالی ای وجود نداره. چند نفر بلند میشن که برن، از بچه های معماری ان. میرم پیششون: برای روز دانشجو از رییس دانشگاه چی میخواین؟ یکی شون که خودش رو آ م معرفی میکنه،میگه: مگه روز دانشجو کی هست؟! یکی دیگه شون میگه: یه بوفه درست و حسابی که قیمت هاش دانشجویی باشه و کیفیت خوبی داشته باشن.
نماز خانه – ساعت ۱۲:۳۰
نمازخونه شلوغ ترین جای دانشگاه ماست. صف های نماز که mp3 اند. سر و صدا. بوی نامطبوع. جدیدا هم که نمازخونه فرش شده و یک کم قیافه گرفته. خانم ز ی کنارم نشسته، دانشجوی عمرانه. نمازش که تموم میشه. کتابش رو بر میداره که درس بخونه. در جواب سوالم میگه: ای کاش یه کاری میکردن که جمعیت کلاسها کمتر بشه. کلاس که شلوغه، نمی تونیم خوب استفاده کنیم.
سلف – ساعت ۱۳
غذای سلف قیمه است. این طور به نظر میرسه که آشپز دانشگاه فکر میکنه که خیلی قیمه هاش خوشمزه اند و یا اینکه غذای مورد علاقه اش قیمه است. این ترم هر بار که آمدم، غذا قیمه بود. چند نفر رو میبینم که دارن با عجله غذا میخورن. ساعت یک کلاس دارن. دیر شده. اما خودشون میگن که استادشون آن تایم نیست. به خاطر همین میمونن که جواب سوالم روبدن. کامپیوتر میخونن. میگن که ما همه چی میخوایم!!! از خوابگاه گرفته تا یه سایتی که تمام روز بشه ازش استفاده کرد و وقتی کلاسه، تعطیل نباشه.
تلفن کارتی – ساعت ۱۳:۳۰
پارسال تعداد تلفن کارتی ها بیشتر شد. هر موقع که رد میشم، کسانی رو میبینم که دارن با تلفن صحبت میکنن. اما امروز فقط یه نفر اونجا بود. اسمش ف ن بود، از بچه های حسابداری. یه نگاهی عمیقی بهم کرد و گفت: خوب بود که یه فکر برای سطح علمی دانشگاه می کردن. مثلا برای انتخاب استادها از آزمون استفاده میکردن تا بتونن از اساتید بهتری استقاده کنن.
انگار دلش پر بود!
صف زیراکس – ساعت ۱۵
پاییزه. هوا کمی خنک شده. اما ایستادن سر صف زیراکس، هیچ وقت خوشایند نبوده و نیست. همهمه است. یکی میخواد پرینت بگیره. یکی از شناسنامه اش میخواد کپی بگیره. یکی یه سی دی دستشه و میخواد رایت کنه. خیلی ها هم جزوه میخوان. فقط هم یه نفر جوابگوی این همه تقاضا است. حالا یه نفر این وسط هست که سوال داره و میپرسه: برای روز دانشجو از رییس دانشگاه چی میخواین؟ یکی که خونش به جوش آمده، بدون اینکه خودش رو معرفی کنه و یا بگه که چی میخونه، به برگه هایی که تو دستشه اشاره میکنه و میگه: یه طوری اینجا رو سر و سامان بدن. میخوام پرینت بگیرم. نیم ساعت تو صف بودم، الان هم که پرینت گرفت، یه صفحاتی رو اشتباه پرینت گرفته. به اینترنت هم که وصل نیست و سیستمشون پر از ویروسه.
رییس محترم دانشگاه، شما میخواین به ما چی بدین؟
…………………………………………….
پ ن: این پست دقیقا به دانشگاه خودمون بر میگرده. خودتون بزرگید و ببخشید اگه بعضی جاهاش نامفهومه.
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…