حرکت آکرویاتیک

احیا با اعمال شاقه دیده بودین تا حالا؟ ندیده بودین؟ امشب ما رو اگه می دیدید. فرانک قصۀ ما تبدیل شده بود به گارد امنیتی. یه مشت بچه که اسم بی صاحاب خیلی بهشون می آمد. توی مهزیار(ع) ما رو به ستوه آوردن. منم بلند شدم و گفتم:«این نشان مخصوص پیتی کمانه احترام بگذارید.»  هههه. نه بابا. به یه بچه گفتم: « مامانت کجاست؟»

– اونجا نشسته.

– پس تو اینجا ماموری که نذاری ما دعا بخونیم؟ بدو پیش مامانت بشین.

در ادامه همه رفتن. ( همه یعنی یه چیزی حدود ۱۵ الی ۲۵ تا بچه، از همون نوعی که گفتم)

وقتی داشتیم بر می گشتیم یه زنیور دنبالمون افتاد. حالا منو میگی. خیلی خودم رو کنترل کردم که در فاصله هیچ سانتی متری از زنبوره جیغ… . سخت بود ولی ممکن شد. حالا بشنوید یه خاطرۀ زنبوری:

مکان و زمان:دوم دبیرستان، دبیرستان بچه های (…*)خوان

بله. سر کلاس نشسته بودیم. یا کلاس فیزیک بود یا دین و زندگی (درست یادم نیست.) یه زنبور بزرگ یه چیزی تو مایه های گاو تشریف فرما شد به کلاس ما. با حفظ موضوع این رو  هم فراموش نکنید که دوست من حساسیت بسیار شدیدی نسبت به حشرات داره و به همین دلیل با دیدن یه چیزی مثل اون زنبوره، ترس بسیار زیادی بهش انتقال پیدا میکنه.

ادامه…

خلاصه با اولین جیغ که دقیقا توی گوشِ من به صدا در آمد و از طرف دوستم بود. چیزی به اسم نظم توی کلاس باقی نموند. حالا میتونید یه عده بچۀ کاملا (…*)خوان رو  تصور کنید که روشون نمیشه بدون اجازه کلاس رو تخلیه کنن. معلم ِ پرفسورمون تز داد که از پنجره بیرونش کنید. اینکه بچه ها چه حالی میشدن وقتی که چراغها رو خاموش می کردیم و زنبور پایین می آمد، بماند. اینو براتون بگم که اونایی که کنار پنجره نشسته بودن با دیدن زنبوری به اون غول پیکری داشتن قبض روح میشدن. بالاخره پنجره باز شد. چراغ خاموش شد. شپـــــــــــــــلق….. (صدای برخورد زنبور قصۀ ما به توری ِ پنجره)!!!!!!!!!!!!!!!   

معلممون دوباره تز داد. از کلاس بیرونش کنید. در همین موقع زنبور که به دلیل هیکل درشتش نتونسته بود از توری رد بشه و خیلی ناراحت بود مستقیم آمد به سمت من. دقیقا ۳ پانیه بعد من و  دو ستم و به دنبال ما تمام بچه های بزدل کلاس با صدای زیبای جیـــــــــــــــــــــــغ کلاس رو برای عرصۀ تلخِ کشته شدن زنبور خالی گذاشتیم. این آکروبات یک عدد کتاب ریاضی ۲ (که فقط بچه های ریاضی از اهمیتش اطلاع دارند) رو برداشت و با دوست بالای سرش گرفت  و بالای یک میز ایستاد. فرانک تحت تاثیر دوست شجاعش! داشت جان میسپرد؛ لامپ رو خاموش کرد=» زنبور پایین آمد =» آکروبات در یک حرکت پرشی- نزولی بوسیله کتاب ریاضی=» مرگ زنبور. نمی دونم شاید آکروبات قصۀ ما که الان ICTمیخونه. هم بیاد و قصه اش رو بخونه و شاید من رو به یاد نیاره.

…………………………………………………………………………

پ ن: یه چیزی تو مایه های خیلی درس خوان. خواستم ادب رو رعایت کرده باشم.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

زیارت کعبه

سلام بازم. الان تازه اذان صبح تموم شده. میخوام برم نماز بخونم و بخوابم. انقدر خوابم میاد که چشام نمیبینه!!! از احیا برگشتم. 


دیشب خواب دیدم دارم کعبه رو زیارت میکنم. تعبیرش رو خوندم، نوشته بود که در دینم کامل!! هستم. به داداشم که گفتم تا ۲ ساعت خندید. فکر کنم با این دین کاملم تا ۱ سال سوژه خنده اش باشم.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش..

بی وتن

تا حالا دقت کردید به صدا و سیمای ما؟ با همۀ عیب و ایرادهایی که داره یه نکته هست که خیلی حالمو بهم میزنه. اینکه تموم سال فیلمهای صد من یه غاز پخش میکنن و میلیون ها نفر هم ببینده دارن. (من جزء بیننده هاشون نیستم.) بعد از این که فیلم تموم میشه، نقدش میکنن. خودشون یه فیلم میسازنن. خودشون براش تبلغ میکنن، تموم که شد نقدش میکنن و نویسنده و کارگردان و تهیه کنننده رو به چالش میکشن و هفته بعدش از همه دست اندرکارانش تقدیر و تشکر میکنن! فقط اینو میخواستم بگم که چرا روز عید نوروز، هر شبکه ای رو که میخوایم نگاه کینم دوباره بازهم، همون بازیگرها رو میبینیم. در حالیکه افه و ادعاشون لایۀ اوزون رو سوراخ کرده، از این میگن که تازه ازدواج کردن و پیشنهادهای زیادی برای فیلم و سریال های جدید دارن و دارحال فکر کردن هستین و ممکنه قبول کنن!!!!!!!!!!!!

حالا یه سوال: اراجیف منو خوندید، چه ربطی به عنوان داشت؟اگه اهل کتاب باشید، میدونید که  بی وتن اسم یه رمان با دموکراسیه فرهنگیه. بلــــه، داشتم میگفتم. آها… دوموکراسی فرهنگی چیه؟ نویسنده اش میگه که چون اکثر خواننده ها این طوری می پسندن پس داستان باید به سلیقۀ اونا پیش بره. اصلا فکر نکنید که به همین دلیل با خواندن صفحه اول تا ته داستان رو میخوند. نه، اصلا. وقتی خط آخر و میونید تازه به فکر می افتید که ، رضا امیر خانی(نویسنده) چرا اینطوری تمومش کرد؟

اولین کتاب  امیرخانی  اسمش ارمیا هستش. درباره یه بچه مایه دار، دانشجوه که میره جبهه.روزی که قطع نامه امضا میشه، بهترین رفیقش شهید میشه. او هم ( که یادم نمیاد چقدر) اونجا میمونه. درحالیکه هیچ خبری از جنگ نیست. باباش به زور میاد پسر نانازی اش رو که حالا  خیلی عوض شده برمیگردونه تهران. یک کم بعد ارمیا  که حسابی افسرده شده، با رحلت امام خمینی ، خیلی ضد حال میخوره، توی مراسم خاک سپاری امام زیر دست و پا میمونه و میمیره.
 اول کتاب بیوتن رو که خوندم. دیدم به به. ارمیا نمرده و این کتاب ادامۀ زندگی عشقولانۀ ارمیا جونه. که الان مهندس شده و به عشق گیرل فرندش آرمیتا در نیویورک به سر میبره. (ارمیا حالشو ببر) این براتون بگم آقا مهندس قصۀ ما با ریشی به عبارت ۲متر، قصاب میشه و گوشت حلال توزیع میکنه. برای مسکن هم سر آرمیتا خراب میشه. پس میمونه ازدواج. روز عید فطر هم عقد میکنه. و به جرم قتل ناکرده سرش بالا دار میره؟ ( نمیدونم، چون نویسنده ما روتو خماریش گذاشت.) در تمام طول داستان یکی به اسم سهراب که رفیق فابریک ارمیاست و الان شهید شده، حتی توی غربت هم ارمیاجون رو رها نمیکنه(خدا بده شانس). در آخر ولی  با پیدا شدن سر و کله حاج مهدی بعید میدونم ارمیا رو اعدام کنن. یه دختره به اسم سوزی خودش رو با طناب ارمیا دار زده بود. حالا اینکه چطوری طنابی که توی ماشین ارمیا بود افتاده بود دست سوزی، خدا میدونه.

ارمیا و آرمیتا فقط توی یه   ت   تفاوت دارن اما اینکه در واقع چقدر تفاوت دارن، ناگفتنیه.

سوزی توی نامه ای که برای ارمیا نوشته بود، وطن رو  وتن نوشت. چون فکر میکرد ارمیا میتونه خودش رو به دسته ط  بگیره  بر گرده اما سوزش دوست داشت که وتن اش رو در hug  کنه و  خودش رو بکشه  بالا.
ارمیا میگه وتین که یکی از  کلمات قرآنه یعنی زدن رگ گردن. حالا شما شباهتش رو به  بی وتن پیدا کنید.
به نظر من انقدر اونایی که توی آمریکا با ارمیا بودن، خودشون رو و طنش رو فراموش کرده بودن و ارمیا انقدر تنها و در به در بود که دیگه بی وطن نبودن بلکه بی وتن بودن.
۴۸۰ صفحه اش رو توی دو  روز خوندم +  ۲۰۶ صفحه کتاب حکایت زمستان.
هر دوتاش توپ بودن. عالیه عالی. خوش به حال من. راستی اینو بگم که اگه بخواین میتونین هردوش رو اینترنتی بخرید. از این آدرس:
www.emad.ir    اگه تهران زندگی میکنید با پیک موتوری و اگه شهرستان هستید با پست پیشتاز سه روزه میرسه دستتون.
در ضمن، من بابت این تبلیغ هیچی نگرفتم. برای خودتون میگم. به جای اینکه انقدر توی اینترنت بچرخید. دو تا کتاب خوب بخونید.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…..