پارسال محرم، فکرش هم نمیکردم که شب تاسوعا، حاجت روا بشم و برات کربلا رو بگیرم. ولی قبل از اینکه محرم بیاد، ته دلم روشن بود.
امسال محرم هنوز نیومده، اما دلم روشنِ روشنه…
دلم برای شبهای هیئت تنگه. دلم برای تاریکی های مسجد و دلی که داره پرپر میزنه تنگه. دلم برای نیزه و مشک و علم تنگه. دلم برای نذری دادن تنگه. دلم برای سنچ و دمام و زنجیر تنگه. خیلی وقته که بُغض محرم، راه گلوم رو بسته. دلم برای کربلا تنگه….
وسط سینۀ من نوشته بین الحرمین
نصف قلبم با ابالفضل، نصف دیگه اش با حسین
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…