جانستان کابلستان


گفته بودم که “جانستان کابلستان” را در یک روز خواندم و در آن غرق شدم؟؟

عالی بود و کم نظیر. روایتی از مکانی نزدیک که غریب واقع شده. روایتی پرطمطراق از آدمهایی آشنا. روایتی از پایتخت فرهنگی ایران. روایتی از مردمانی زجردیده و ستم کشیده. روایتی از غربتی قریب.

و این روایت با مشکلات نویسنده که کسی جز رضا امیرخانی نبود، ادغام شده بود. کسی که به کشوری ناامن همچون افغانستان با زن و بچه‌اش سفر می‌کند و آنها را در هرات رها می‌کند و برای زیارت و سیاحت به مزار شریف می‌رود و در آنجا زار و نزار میشود. برای یک روز میرود و هفت روز….

بخوانید تا بدانید

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

6 دیدگاه برای «جانستان کابلستان»

  1. سلام
    اتفاقا منم میخوام این کتابو بخرم. اون روز تو پارک ملت که امیرخانی اومده بود اسمشو شنیدم.


    پارک ملت را دوست دارم ببینم اما بد موقع پخش میشه

  2. سلام فرانک جان!
    اینجا خانه آباد کن آمده گویا؟!

    جذاب شده خانه ات بانو!
    این کتابس را نخوانده ام هنوز… اما من بعد حتما پی اش می روم!

    در پناه حق


    نه حرفهایم برای گفتن زیاد شده است

  3. جانستان را سه ماه پیش شروع کردم…اما هنوز رغبت نکرده ام سراغش بروم و تمامش کنم…نمی دانم چرا به دلم ننشسته است…


    خب سلیقه ها فرق میکند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.