“من زنده ام” نوشته “معصومه آباد”، دست نوشته ای روشن، شفاف، زنده و پویا از خاطرات جنگ است. از دختری که جنگ را با تک تک سلول هایش لمس کرد. طعم تلخ اسارات را چشید و همچنان چون کوه ایستاده بود.
بنظر من اوج داستان آنجایی بود که آزاد شدند. البته داستان افت و خیز زیاد داشت. مثلا آنجایی که خانواده معصومه متوجه شدند که او اسیر شده هم خیلی تاثر برانگیز بود. و باز البته تر آنجایی که اسیر شدند، غافلگیری و ناباوری زیادی در داستان بود.
روایتی خواندنی است. من چاپ اولش و با جلد زردرنگش را خواندم اما فرصت نشد درباره اش بنویسم. ولی اگر به خواندن کتابهایی روایی- داستانی- واقعی و با موضوع دفاع مقدس علاقه دارید، این کتاب را از دست ندهید.
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…
سلام
خواندمش… :)
خیلی خوب…
شاید اولین داستانی بود که درباره جنگ و دفاع مقدس می خواندم و اینقدر گریه کردم
معمولاً به تعبیر حضرت آقا، گاهی برخی از صفحات را از پشت پرده اشک می خواندم، اما سر کتاب «من زنده ام» یک جاهایی کتاب را می بستم، گریه هایم تمام که می شد، بقیه کتاب را می خواندم…
نمی دانم اگر ما جای «معصومه» بودیم چه می کردیم… :|
سلام کوثری
من با کتاب خاطرات خانم دباغ خیلی گریه کردم. بعد از اون با “دا”. کتاب خاطرات خانم دباغ بنظرم انقدر مملو از رنج بود که دیگه بعد از اون با هیچ کتابی انقدر گریه نکردم.
واقعا … من اگه بودم هرگز انقدر صبوری نمی کردم.
منم تو برنامه ام هست که بخونمش. این کتابای واقعی رو دوست دارم!
خیلی خوبن. مخصوصا چون یه خانم نوشته اونا رو، همزات پنداری هم میکنیم.
مامانم داشت می خوند از بس غمگین بود گفت دیگه نمی تونم بخونم واسه همین منم نخوندمثش
دا رو هم نخوندی؟ اون غمگین تره که!