دم غروب بود. دیر شده بود. رفته بودم خرید. یه خانمه اومده بود هِى عجله مىکرد و نوبتش رو رعایت نمىکرد. بهش گفتم که من زودتر اومدم. گفت امشب دعوت دارم. میخوام برم تولد.
نگاه عاقل اندر سفیهى بهش انداختم و گفتم: منو مىبینى اینجا وایسادم ، امشب عقدمه.
خانمه ساکت شد. ساکتِ ساکت
-واقعى-
شب عقدم. یازدهم خرداد نود و یک خورشیدى. شب میلاد امام جواد
اى خدا بازم خودت هواى ما رو داشته باش..
عزیزمی
به سلامتی…چه شب عزیزی عقد کردی…انشالله که در کنار هم خوشبخت باشید
ما را زیاد بدعا پخموله بانو
بوس
چند روز پیش کامنتهاى قدیمى رو چک مىکردم. اون موقع که رفته بودم خونه کلانتر و نوشته بودم که خانه بخت کلانتر زیبا بود، چقدر دعام کرده بودى که ان شاالله خونه بخت خودم و از این حرفا. مرسى که دعاى خیرت همیشه بدرقه راهمه.
راستى خانمى نگفتى ک واسه ماه مبارک مشهد نمىرى؟
سلام
نه منو نمیشناسی:)
من اولین باری بود که میومدم وبت!!
عه؟؟؟؟پ باید خوشحال باشی که همسرت سید هستاااااااا
ممنون که افتخار دادی اومدی
در پناه حق
با تاخیر تبریک میگم (-: